امیرمهدی جانامیرمهدی جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
طاها جانطاها جان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

عزیزای دل مامانی و بابایی

پسمل جیگرم

سلام عزیز دلم شرمندم پسرم که نمیتونم زود به زود وبلاگتو آپ کنم عزیز دل مامان ماشاالله خیلی شلوغ و شیطون و جیگر شدی ١-از ترس تو هر وقت لباسشویی رو روشن میکنم باید ورودی آشپزخونه رو با مبل ببندم چون میری خاموش میکنی ٢-من و بابایی به خطر ریخت و پاش شما ناهارو درسته قورت میدیم حتی نمیتونیم نوشیدنی سر سفره بزاریم٣-اینقدر با گوشیم ور میری و با ایما و اشاره میگی این فیلم و عکس رو میخوام که بعضی وقتا کلافه میشم (الهی مامانی فدای شیطونیهات شه )٤- تا میری اتاقت در عرض ٢ دقیقه کل لباسهات و اسباب بازیهات رو زمین ولو میشه بزار از شیرین زبونیهات بگم دانو=دانیال ، آیدو=آیسو ، آوین=آروین ، آینا=آیناز ،حبه=حبیب ،بیا=بیا ،دیا=دریا ...
24 تير 1392

سوختن پای پسمل گلم

سلام پسمل گلم الهی فدات بشم شنبه شب هفته پیش رفتیم پارک ائلر باغی الهی زبونم لال بشه چون به اصرار من رفتیم اونجا نیم ساعت اول کلی بازی کردی تازه رسیده بودم اونجا که یه زن جوون به همسرش گفت ببین چه بچه خوشگلیه بعد از نیم ساعت بغل بابایی بودی که به گفته بابایی(چون من اون لحظه حواسم بهتون نبود)چهار تا خانم و دو تا آقا که یه کم دورتر از ما نشسته بودن به بابایی میگن چه بچه نازیه یه چند لحظه بدین بغلش کنیم بعد از چندلحظه یهو من صدای گریتو شنیدم برگشتم طرفتون دیدم یه آقای جوونی داره تو رو میده بغل بابایی بعد من از بابایی پرسیدم که چی شد زمین خورد که اونم گفت نه چیز مهمی نیست بعد اومدین پیشم بغلت کردم خواستم ببرمت طرف سرسره که آروم بشی که تو گریت ب...
24 تير 1392
1